نفسی بابا

اولين پارك رفتن نفسي گلم ونشستنت روي چمن

1391/6/26 15:54
نویسنده : نفس
75 بازدید
اشتراک گذاری

امروز از محل کار که برگشتم نفس و برداشتیم و بردیمش پارک (آرمینپسرعمه ات هم اونجا بود). خواستیم از نفس چند تا عکس بگیریم مگه میذاشت همش سبزه و چمن و گل و هر چی که رو زمین بود رو میبرد به سمت دهنش و خلاصه نذاشت یه عکس درست حسابی ازش بگیریم .

آرمینم که دوست داشت با کتاب چوبی نفس بازی کنه ، نفسم نمی داد .هی این گریه میکرد هی اون .

البته ایلیا دوست آرمینم اونجا بود .ما نهار و خوردیمو از اونا خداحافظی کردیم .

عصری با خودم یه مهمون بردم خونه (ص) ، از اونجا هم رفتیم نمایشگاه ، نفس چقدر سنگین میشه وقتی خوابش می بره . نمی دونم کی یکی بهش یه شکلات داد اونم شکلات رو ، نه ببخشیدکاغذ شکلات رو چنان خورده بود که رنگش لب و لوچشو سیاه کرده بود. شکلات و که ازش گرفتیم کلی گریه کرد و یکی از غرفه دارا رو مجبور کرد بهش یه بادکنک خوشگل بده.

بعدشم که خوابید و ..........

شب بردیمش پیش مامان جونش (اونا داشتن شام میخوردن !!!)

اینم عکس آرمین خان ،پسرعمه نفس که تو پارک با هم بودن

برای دیدن بقیه عکسها لطفا بر روی ادامه مطلب کلیک نمایید ...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نفسی بابا می باشد