نفس دیشب مهمون عموش بود
دیروز مامان جون نفس گفته بدلایلی دیگه نمیتونه نفس و نگه داره و ما که تصمیم گرفته بودیم نفس رو 2 روز پیش مامان جون و دو روزم پیش مامانی بذاریم دیگه نشد.
تصمیم گرفتیم که از صبح فردا ( امروز صبح ) نفسو ببریم مهد .
مامانی تا این جریان و شنید گفت من اجازه نمیدم و با کلی بغض و گله و ناراحتی ما رو از بردن به مهد منصرف کرد.
و فعلا همه در مورد اینکه برا نگهداری از نفس چکار باید بکنیم ، موندیم ........
دیشب بعد شام نفس مهمون عمو و زن عموش بود ، تو ماشین کمی کلافه بود ولی وقتی رسید خونه اونا ، اونقدر ادا درآورد که همه رو مشغول خودش کرد .
یه کادو هم از اونا گرفت ( یه بالش خوشگل به شکل گنجشک ) .
ببینید آخه این فسقلی کجا ها که نمی ره
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی